جدول جو
جدول جو

معنی ابن جرده - جستجوی لغت در جدول جو

ابن جرده
(اِ نُ جَ دَ)
نام توانگری معروف به بغداد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ صَ دَ)
حمار وحشی. گور. گورخر. حمارالوحش. خر وحشی. فرا. سکین
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ رِ مَ)
نام یکی از روات است. روات در علم حدیث نه تنها کسانی هستند که احادیث پیامبر اسلام (ص) را از دیگران می شنوند و آن ها را حفظ می کنند، بلکه این افراد در بررسی صحت و سقم روایات نیز دخیل هستند. محدثان با بررسی زندگی و شخصیت روات، روایات صحیح و معتبر را از غیرمعتبر تفکیک می کنند. در نتیجه، نقش روات در صحت سنجی احادیث و جلوگیری از تحریف آن ها بسیار مهم است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ مَ)
فرزند بازپسین. ابن عجزه. ته تغاری
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ مُ دَ / دِ)
اسفنج. اسفنجه. رغوهالحجامین. ابر کهن. نشکرد گازران. رجوع به ابر کهن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ جَرْ رَ)
عبدالکریم. رئیس خوارج سیستان و خراسان و کرمان وقهستان. ابتدا عبدالکریم از اتباع عطیه بن اسود و عطیه پیرو نجده بن عامر بود، سپس ابن عجرد خود بانی فرقۀ جدید گشت که به نسبت بدو عجارده نامیده شده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ دَ)
احمد بن محمد بن سعید همدانی. محدث زیدی. او بکثرت تصنیف و بسیاری احادیث محفوظه معروف است. گویند کتاب خانه او سیصد اشتروار برمی آمد. وفات او به سال 333 ه. ق. در کوفه بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوسعید. او در طب و هندسه و دیگر علوم ریاضی و طبیعی ماهر بود و در خدمت حافظ لدین الله عبدالمجید فاطمی میزیست و در نمیمه و دسیسه ای از سران سپاه شرکت جست و معجونی مسموم برای کشتن حسن پسر حافظ بساخت و چون حافظ بر آن وقوف یافت امر به قتل او داد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قِرْ ری یَ)
ابوسلیمان ایوب بن زید بن قیس هلالی. از خطبای مشهور عرب. از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر خوان عام والی عین التمراز دست حجاج همه روزه حاضر میشد. روزی نامه ای از حجاج بن یوسف به والی عین التمر رسید با بلاغت و فصاحتی تمام و حاوی کلماتی که والی معانی آن ندانست. ابن قریه آنرا بخواند و معنی بگفت و هم بدان اسلوب جواب نامه کرد و چون نامه به حجاج رسید از فصاحت آن بعجب آمدو ابن قریه را بطلبید و او چندی نزد حجاج ببود و سپس او را پیش عبدالملک مروان فرستاد. گویند وقتی او از جانب حجاج نزد عبدالرحمن بن اشعث خارجی بسفارت بسیستان شد عبدالرحمن او را بخواندن خطبه ای که بهجای حجاج و خلع عبدالملک شامل بود اجبار کرد و آنگاه که عبدالرحمن خارجی مغلوب گشت ابن قریه را اسیر کرده نزد حجاج بردند و حجاج او را بکشت. صاحب اغانی در ذیل ترجمه مجنون قیس عامری عاشق لیلی گوید سه تن نامشان مشهور و اخبارشان مذکور است لکن وجود خارجی ندارند: مجنون عامری و ابن قریه و ابن ابی العقب. گویند قریه نام یکی از جدات اوست و خود به سال 84 ه. ق. وفات کرده است. و از جملۀ کلماتی که بدو نسبت کنند مثل ذیل است که هنگام قتل خویش گفت: ’لکل جواد کبوه و لکل صارم نبوه و لکل حکیم هفوه’. و باز گویند از او تعریف دها پرسیدند او گفت: هو تجرع الغصه و توقع الفرصه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَ)
ابوالحسن علی بن اسماعیل. لغوی ادیب و خطیب اندلسی. در شهر مرسیه متولد شد و مانند پدر ضریر بود و لغت را از پدر خود و سایر اساتید ازجمله ابوعمر طلمنکی فراگرفت و در دربار مجاهدبن عبدالله عامری و پسرش موفق منزلتی داشت. مهمترین کتب او کتاب المخصص است در لغت و آن در هفده مجلد به طبع رسیده است. دیگر کتاب المحکم والمحیط الاعظم و شرح مشکل المتنبی و کتاب الانیق فی شرح الحماسه در شش مجلد. وفات 458 ه. ق. (ابن خلکان) (بغیهالوعاه)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ دَ)
دانای حقیقت کار و کنه آن، و نظیر آن در زبان عرب هو ابن بعثطها و ابن ثامورها و ابن سرسورها و ابن ثراها و ابن مدینتها و ابن زوملتهاست: هو ابن بجدتها، او دانای بحقیقت آن امر است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ رَ)
کنیت عبدالله بن عمر بن بجرۀ قرشی عدوی. یکی از اصحاب رسول صلوات الله علیه.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَرْ را)
کنیت دو برادر از رجال دولت عباسی: 1- علی بن عیسی بن داود. (رجوع به ابوالحسن علی بن عیسی بن داود شود). او از سال 300 ه. ق. تا چهار سال وزارت خلیفه داشت و در آن مدت بجرح و تعدیل خراج و ارتفاعات پرداخت لکن بعلت تقلیل صلات و مشاهرات، سپاهیان بدشمنی او برخاستند و ازاینرو در سال 304 معزول و محبوس گشت. در 308 خلیفه باز او را بقبول منصب وزارت خواند و او نپذیرفت. و در 311 و 312 گرفتار حبس و نفی گردید. و کرت دیگر به سال 314 بمقام وزارت ارتقا یافت و دو سال وزارت راندو در 316 مستعفی شد. پس از آن دو بار الراضی بالله منصب پیشین او را بدو دادن خواست و او امتناع ورزید. 2- عبدالرحمن بن عیسی. او در خلافت راضی به سال 324 ه. ق. سه ماه وزیر بود و آنگاه که برادر او علی را بازداشتند او را نیز محبوس و مصادره کردند. باز در عهد متقی بی نام وزارت متصدی همه اعمال دیوانی بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ رَ)
ابوخالد عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج (80-149 یا 150 یا 151 ه. ق.). از علمای مشهور صدر اول، اصلاً ازغیرعرب. از موالی بنی امیه. مولد او مکۀ مکرمه و همانجا نیز پرورش یافته و سفری به عراق کرده و بخدمت منصور خلیفه رسیده است. گویند او اول کس است از مسلمانان که تصنیف کتاب کرد و سپس دیگران بدو اقتدا کردند، و بقول دیگر اول مصنف اسلام ابورافع هرمز کاتب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. (نجاشی) (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جِ لَ)
ابوعلی یحیی بن عیسی، یا ابوالحسن علی بن عیسی بن جزله الکاتب البغدادی. طبیبی نصرانی که سپس مسلمانی گرفته. موطن او بغداد، محلۀ کرخ. و ظاهراً نام خویش را پس از اسلام بگردانیده است. او بیماران فقیر را برایگان معالجت میکرده و دوا و طعام از خود میداده است. پس از قبول اسلام چندی کاتب قاضی القضاه ابوعبدالله دامغانی و سپس بخدمت دارالانشاء مقتدی خلیفه پیوسته است. به سال 466 ه. ق. کتابی در ردمسیحیان نوشته. و دو کتاب دیگر در طب از او به دست آمده است، یکی موسوم به تقویم الابدان فی تدبیر الانسان و دیگری منهج البیان فیما یستعمله الانسان. در کتاب اولی مانند کتب زیج اسامی بیماریها را بجداول درآورده و در کتاب دوم عقاقیر و نباتات طبی را بترتیب حروف ذکر کرده است. کتاب منهج البیان او بلاتینیه ترجمه و طبع شده است، لکلرک در ترجمه تاریخ اطبای عرب گوید کتاب الحکما تاریخ فوت ابن جزله را در 473 شمرده و ابوالفرج بمتابعت او همان تاریخ را نقل کرده است ولیکن تاریخ 493 که حاجی خلیفه گفته رجحان دارد چه ابن جزله بسیاری از کتب خود را به نام مقتدی نوشته و مقتدی در 468 بخلافت رسیده است (؟)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ نَ)
انگور. عنب. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَ / رِدَ)
حلالزاده. خلاف ابن زنیه.
، ابن امه. ابن نفیله
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زُ عَ)
ابوعلی عیسی بن اسحاق بن زرعه بن مرقس بن زرعه بن یوحنا. با ابن الندیم صاحب الفهرست معاصر بوده. او از مبرزین علمای منطق و فلسفه و مجوّدین مترجمین و نقله است. مولد او به بغداد به سال 330 ه. ق. از کتب اوست: کتاب اختصار کتاب ارسطو در معمور ارض. کتاب اغراض. کتب منطقیۀ ارسطو. کتاب معانی ایساغوجی. کتاب معانی قطعه از مقالۀ سیم از کتاب السماء. کتابی در عقل. کتاب النمیمه. و از ترجمه های او از سریانی است: کتاب الحیوان ارسطو. کتاب منافع اعضاء حیوان بتفسیر یحیی النحوی. مقاله ای در اخلاق. کتاب خمس مقالات از کتاب نیقولاوس در فلسفۀ ارسطو. متن کتاب مغالطات ارسطو
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
دانشپور عالم ماتقن دانشمند مبرزا. این ترکیب همیشه باضافه استعمال شود: برادر خوانده ای داشت بفطانت ذهن ورزانت رای مشهور... . این بجده رشد و کیاست نهادی همه حدس وفراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابر مرده
تصویر ابر مرده
ابر مرده اسفنج مرده اسفنج
فرهنگ لغت هوشیار